فآخته



دیشب اومدم ادامشو بنویسم که حضرت یار اومدن

راجع به اینده حرف زدیم

در مورد الان حرف زدیم و به هرراهی که فک کردیم و بررسی کردیم بن بست شد

توی بد برزخی قرار گرفتههر راهیو انتخاب کنه،یچی اذیتش میکنه

سرش نق زدم

باهاش بداخلاقی کردم

بمیرم براش

اشکشو در اوردم

نمیدنم چی درسته چی غلط

 

 

و من خوابم برد. 

بین اون همه بغض و گریهام خوابم برد و تنها موند:(((

کاش میفهمیدم راه درست چیه

 

پ.ن:عنوان مربوط به صبح روزی که شبش هزاران بار صدام زده بود:)


سلام

مسخرس ولی کلا یادم رفته بود اینجا رو

الان پست قبلیمو خوندم

خاله ′ابجون′ فوت شدن

کتابا بدستم نرسید

ولی خودم تونستم با کمترین هزینه بخرمشون،خدارووشکر

زعفرون رو بیخیال شدم

دیگه مابقیش یادم نیس/؛

 

چند روزی هست که عصبی و ناراحتم

الکی نت گردی میکنم

و وقت میگذرونم

کمر درد شدم بی دلیل

همش دغدغه یلدارو دارم

بحدی که از دیدن عکس کیک و ژله هندونه،میخوام موهامو بکشم/:

 

یه متنی رو ′بزرگ مرد کوچک′ برام فرستاد چند روز پیش:

 

جمعه میشه ۱۰۰ روز تا پایان سال ۹۹
۱۰۰ روز تا پایان این قرن 
۱۰۰ روز تا سال جدید 
۱۰۰ روز تا قرن جدید

توی این‌ ۱۰۰  روز باقی مانده سعی کن بهترین خودت باشی
چون این ۱۰۰ روز دیگه بر نمیگرده

اگر بنظرت قرنی که گذشت، قرن خوبی نبوده عیب نداره تو توی این ۱۰۰ روز سعی کن به خوبی راهیش کنی و با یک حال خوب به استقبال قرن بعدی بری.

یادت باشه این ۱۰۰ روز دیگه تکرار نمیشه 
پس از همین الان شروع کن تا حداقل ۱ روز از ۱۰۰ روز جلوتر باشی

از این‌ یک روز نهایت استفاده رو ببر 
دوست من بجنب تا دیر نشده
یه طوری تلاش کن رفیق
که بعدا به همه بگی: راستش همه چیز از ۲۰ آذر سال ۹۹ شروع شد
تو میتونی

 

خیلی برام جالب بود

دلم میخاد بدیهامو تو همین قرن بذارم

یه آدم جدید بشم واسه شروع قرن جدید

آشفتگیام از متنام پیداس:)))))

 

خدایا تو بسازش،تو بسازی قشنگتره❤


 

سلام

این روزام تعریفی نیست

من از اون آدمام که زود به شرایط عادت میکنم

از اون آدمایی که زیاد میخندن،ولی دلشون درده

همه چی بهم گره خورده

میگن رضایت والدین شرط موفقیته.

و من تویه یه جنجال بزرگ با مامان و بابام

اوضاع آشفتیهپول لازم دارم واسه منابه ولی موجودی قابل برداشت کارتم ۳هزار تومنه!

امروز اتفاقی روزه شدممیگم اتفاقی چون ″حضرت یار″ روزه بود و منم روزه شدم

کلی گریه کردم امروز

با خانوادم تو هیچ کاری همکاری ندارم

ناهار امروزم سوختچون من درگیر گلام بودم

و این خودش یه جنگ اعصاب جدید

کلی گریه کردم بخاطر اوضاعی که خودم مقصرم توش

ولی بقیه هم پَسم زدن

همه این درد رو میبینن،ولی تا میان کمک کنن تخریب میکنن

 

- قرار شده تا شنبه ینفر بابت کتابا بهم خبر بده،خدا کنه که بتونم بهترینشو با کمترین هزینه تهیه کنم

-آقای کمک کننده به کلی مشکل خوردن و التماس دعا دارن

-خاله ′ابجون′ سرطلن داشته دوماه خوب شده و دوباره برگشته اونم توی جمجمه و کبد و ریه خیلی ناراحت شدم.دوتا بچه کوچیک دارن

-کار زعفرون رو که میخواستم شروع کنم نا به یه پولی برسم،از طرف همه داره رد میشه که شروعش نکنخودم حس میکنم از پسش بر میامولی.

 

 

              گفته بودی که:″دوایی بکنم درد تورا″

                     ما درآن درد به امید دوای تو هنوز. :)


سلام فاخته هستم

فاخته قُمری زاده اصل

اینجام تا یه روزی بشم قُمری

قُمری قُمری زاده اصل

خیلی وقته که قصد داشتم یه وبلاگ بزنم

و امشب بین کلی بلاتکلیفی و فکر،دست به کار شدم

حالا چرا فاخته رو خودمم نمیدونم:|

حالا شاید بعدن گفتم:|

هنوز خیلی کار با اینجا رو بلد نیستم:|

چجوری عکس بذارم تو صفحه اصلی و اون بغل :|

حالا اینا هیچی ،چجوری دوست پیدا کنم:|

نمیدونم پست اول باید چجوری باشه:|

ولی فقط همینو میخوام که روز به روز بتونم به تغییرات دلخواهم نزدیک بشم

ماچ پس کله همتون ،هرچند که فعلا کسی نیس:|❤

 

پ.ن:اگه یکی کامنت بذاره از کجا باید بفهمم:|

خدا چه سخته:|


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

احمدرضازارعی تخفیفان server Film2irani تگنما | tagnama netlike عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام اعترافات یک درخت طفلی به نام شادی فروشگاه علم فایل